غمتون کم!
عاشق اون روزهایی ام که انتظارشو نداری ولی همه چی خیلی خوب پیش میره!
اونقدرخوب که با دل آروم و لب خندون چشماتو می بندی.
عاشق اون روزهایی ام که انتظارشو نداری ولی همه چی خیلی خوب پیش میره!
اونقدرخوب که با دل آروم و لب خندون چشماتو می بندی.
من هم مثل همه ی آدمها اشتباه می کنم.
مهم اینه که متوجه اشتباهم بشم و اگه تونستم جبران کنم، اگه نتونستم تکرار نکنم.
نکته اونجاست که از خطاکردن نترسم، ازاتفاق های جدید، آغازهای نو...
فکرمی کنم قصه ها ازجایی شروع میشن که ترس هام رو کنارمیذارم و رویاهامو تجربه می کنم.
آمده بودی درست روبه رویم نشسته بودی.
گفته بودی حرف بزن؛ یعنی در واقع هرچه می خواهد دل تنگت بگو. بگو تا راحت شوی. آمده بودی، نشسته بودی، نگاه کرده بودی و می خواستی که حرف بزنم.
آخ که چه حرف ها داشتم، چه حرف ها که درونم نگفته مانده بود. اما نمی توانستم. اشک امانم را بریده بود، مثل بچه هایی که کار اشتباهی کرده اند، مثل آنهاکه پشیمان اند؛ نتوانستم.
حرف نزدم، اما تو خواندی. تو خواندی چون آشنا بودی.
چه خوب که آشنای منی، چه خوب که آشنات منم.
یه وقتایی ماخودمون یه جاییم، ولی دلمون هزارجا.
در راستای همین موضوع شاعر می فرماید:
هرگزحدیث حاضرغایب شنیده ای
من درمیان جمع و دلم جای دیگر است.