آهسته و پیوسته

تو در سرم چه آواز هایی داری.

/ بازدید : ۱۸۲

زمستان بود و به یاد تو خواب بهار را دیدم.

۰ ۱۱

هیچ وقت عزیز جان، هیچ وقت.*

/ بازدید : ۲۴۲

می خواهم بدانم کِی، چه طور همه چیز عادی می شود؟*

 

* از وبلاگ چند وقت یک بار

۹ ۹

پاییز از اینجا می گذرد.

/ بازدید : ۱۴۴

من پیاده رفتن، نوشتن، صُبح، چای، پاییز، نارنگی و تو را دوست دارم. 

۱ ۱۲

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود؛ دائم برای تو...

/ بازدید : ۱۶۶

برای تو همیشه در زندگیِ من جا هست.

حتی وقتی که دیگر نمی خواهم خودم توی زندگی ام باشم.

۰ ۱۶

پس کوچه به پس کوچه

/ بازدید : ۲۲۱

یک عالمه دویده بود و جایی نرسیده بود. بالاخره بعد از این همه دویدن جایی ایستاده بود، بدون اشک ریختن یک عالمه حرف زده بود و بعد توانسته بود که نفس عمیقی بکشد. حالا دیگر فقط خسته بود. پتو را کشید روی سرش و خوابید. دلش می خواست وقتی چشمش را باز می کند دیگر خسته نباشد. دلش خیلی چیزهای دیگر هم می خواست اما اول از همه باید می خوابید. چهار پاییز می خوابید.

۷ ۱۱
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان