آهسته و پیوسته

نشو شکل فرار

/ بازدید : ۱۵۹

۱_تابستان تمام شد. من ازتمام شدن، ازپایان ها، ازافول ها  می ترسم وناراحت می شوم اما تمام شدن تابستان، هرچه زودتر تمام شدنش تنها چیزی بود که می خواستم. حالا خوشحالم، واقعاً خوشحال.

۲_امروز اولین روزکاری ام بود.سخت، خسته کننده و پرازچالش اما بعدازمدتها ازخودم راضی ام. بیشترین چیزی که دوست دارم یادگیری است که درجریان یاد دهی اتفاق می افتد‌. اگرچیز بیشتری بلد باشم.

۳_شاید بیشترین چیزی که دیده ام ازدست دادن کسانی بوده که دوستشان داشته ام، بیشتر ازهرچیزی، نمانده اند، به هردلیلی. ناراحت کننده؟ بی حدواندازه، انگار تکه ای ازقلبم را کنده اند وبرده اند. انگار بخشی ازوجودم نیست. امازندگی همین است. فکرمی کنم بیشتر ازآمدن رفتن دارد. رفتن ها، رفتن های باتجربه، گاهی فکرمی کنم شاید من هم اززندگی کسانی که دوستم داشته اند رفته ام که حالا اینگونه می شود. رفته ام، بی توجه، بدون دلیل، بدون توضیح.

۴_این پاییز مثل پاییز سال قبل نیست. انگار از ۲۲سالگی تا۲۳سالگی صدسال فاصله است. انگار صدسال طولمی کشد تا۲۳ساله شوی، مثل سال قبل نیست چون مطمئن نیستم اما مثل همیشه، مثل همیشه امیدوارم. امیدوارم پاییز خوبی بسازم.

۵_مریم به تهران رفت. درفاصله ای دورتر ازمن درس می خواند وجایش همه جای شهر خالی است. دلم جغرافیایی را می خواهد که او باشد، نزدیکم.

۶_شاید تنها فایده تابستان برایم این بود که موزیک های خوبی گوش دادم ومستندهای خوبی دیدم.

۷_امشب برایش صدا فرستادم که هیچ وقت قدر هیجده سالگی ام خوشحال نبوده ام. ادامه اش ندادم که انگار جهان را فتح کرده بودم، باسری پر ازرویا...

۸_انگار رویاها را گرفته اند. شده ایم کپی هم. همه یک چیز را می خواهیم. بانسخه های واحد، دلم نمی خواهد رویای من مثل بقیه باشد. دارم دنبال رویای شخصی ام می گردم.

۹_جایی خواندم که وقتی دختری که دوستش داشت را باپسری دیده بود یک آهنگ فوق العاده ی بی کلام از پانیست محبوبم گوش داده بود. مدام فکر می کردم وقتی اولین بار قلبم شکست، اولین بار فهمیدم این دیگر شکست عشقی است چه گوش دادم؟ بعد یادم آمد که لی بیروت گوش می دادم ودر تاکسی گریه می کردم.

۱۰_حالا طوفان گذشته است شاید،چون موهایم را می بافم ودلم می خواهد گوشواره بپوشم.

۱۱_فکرکنم شغل موردعلاقه ام پختن نان های شکلاتی و کیک های خانگی دریک دهکده ی پرازمه وفروختن آن ها با شیرکاکایو وچایی باشد.

۱۲_آدمی نیست که عاشق نشود وقت خزان...

۱ ۸
و ما ادریک ما مریم؟
۰۲ مهر ۲۱:۳۹
شغل مورد علاقه ی مشترک داریم دخترک
فقط خدا میداند که من چقدر در رویاهایم به آدمها نان فروخته ام...
شدم نسخه واحدت؟چرا که نه, شببه تو بودن خوب است.
پاسخ :
آخ مریم.قربان این حرفهای سراسر نورت...
منم.مثلا همراه بافروختن نون یک عالمه حرفم باهم زدیم ورسپی رد وبدل کردیم:)
 واقعا بیشتر از اینکه توشبیه من باشی من دوست داشتم شبیه تو باشم.شبیه آدمای خوب بودن،خوبه مریم،قشنگه

اینکه اینجا رومی خونی خوشحالم می کنه.هروقت نظر می ذاری شکل پروانه می شم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان