آهسته و پیوسته

چنین حالی

/ بازدید : ۱۷۲
۱_این هفته، هفته ی بدی بود‌. آنقدرکه فکرمی کنم تامدتهاحالم خوب نشود.
۲_فقط درساعات حضوردرکلاس زبان حالِ بدم رابرای مدتی فراموش می کردم،آن هم به دلیل بودن بامعلم وهم کلاسی هایی است که دوستشان دارم.
۳_کلمه هاراگم کرده ام، آن هایی که این روزهابیشترازهمیشه بهشان احتیاج دارم، مثل امید، عشق، محبت، نور، دعا...
۴_دیشب رمزگوشی ام راعوض کردم وبعدفراموشش کردم، امروزبه هردری زدم، نتوانستم رمزرابازیابی کنم. گوشی ام به حالت کارخانه بازگشته، بی هیچ شده است، وقتی فکرمی کنم بنظرم آنقدرهاهم بدبنظرنمی رسد، غیرازاینکه نوشته هایم راهم ازدست دادم وصدحیف به آن همه کلمه...
۵_دیروزظهرنزدیک ساعت ۲ازهم فروپاشیدم. آدم موقعی که فرومی پاشد متوجه می شودچقدرتنهاست، آنقدرکه خودش بایدتکه هایش راجمع کند، خودش، خودش رادرست کند، خودش راببردخانه. به خودش بگویدکه میگذرد، درست میشود. تنهاوقتِ فروپاشی متوجه میشوی.
۶_دنبال کتابِ"عشق وچیزهای دیگر"ازمصطفی مستورمی گردم، پیدایش نمی کنم. کاش پیداشود. کاش مراپیداکند.
۷_دارم کتابِ"پاییزفصلِ آخرسال است"می خوانم. حالِ خرابم راخراب ترمی کند ولی دلم نمیخواهدخواندنش رارهاکنم. کتاب خوش خوانی است.
۸_نمی خواستم بنویسم، اما بایدیادم بماندکه این هفته بودکه فروپاشیدم، که دلم می خواهدتنهاباشم، که دلم میخواهدکسی بپرسدچطوری عارفه؟ بگویم خوب نیستم وزارزارگریه کنم، بپرسدکجایی؟ چرانیستی؟ حرف بزندبرایم، دستم رابگیردببردمسجدجامع، برایم سعدی بخواند، بیایدبنشیند، حرف بزنم برایش،بیاید، نرود، بماندهمیشه...
۹_دیشب وسطِ تمام بدبیاری هابرای رِفیق فرستادم: آدم‌چراتنهاست؟
جوابش مهم نبودآنچنان...
۱۰_یک باردیگرهم گفتم، اگربنای به دست آوردن راازدست دادن بگذاریم، دارم خیلی چیزهاراازدست می دهم. خیلی چیزهارا، می ترسم چیزی به دست نیاورم.
۱۱_می ترسم ازاینکه حال خوب وروشنم راکامل ازدست بدهم. می ترسم. ترس هایم برگشته اند.
۱۲_بایدیک مدت فقط بنویسم، کتاب بخوانم، فیلم ببینم، به موسیقی گوش دهم، سعدی بخوانم، ببینم، راه بروم، بایدیک مدت خودم رابردارم ببرم کنجِ اتاقم وبه هیچ چیزی فکرنکنم، بایدیک مدت هیچ کاری نکنم. یک مدتِ طولانی...
۵ ۳
م. دچار
۲۲ فروردين ۲۳:۱۸
یک دوره ی ریکاوری

شما را نمی دانم اما این همان چیزی ست که خودم به شخصه خیلی نیاز دارم  


بابت بار هایی که از چهار سال گذشته بر روی دوشم تلنبار شده اند و دیگر طاقت کشاندشان را ندارم
اینکه تا مدت زیادی تنها بنشینم یک گوشه و فقط ببینم
فقط نگاه ... 

و فکر کنم 
برای داشته هایی که در معرض خطر انقراض اند و نداشته هایی که زیادی بلند شده اند و دستم به آن ها نمی رسد
برای شکستنِ حصارِ بغضِ گلوگیر
برای رهایی از قفس عادت های روزمره و از پیش تعیین شده و صد البته کسل کننده ای که تمام لحظه هایم را به اسارت برده  ....

برای گریه هایی که کردم و نکردم
خنده هایی که بدهکارم 
و ....

پاسخ :
من هم مثل شما...
بیشتربرای دوست داشتن هایی که دارندازدست می روند.
برای چیزهایی که دارم ازدست می دهم.
برای گریه هایی که نکردم...
کاش بشه
مریــــ ـــــم
۲۳ فروردين ۰۸:۵۳
1)همه ی هفته ها مثل هم نیستن
2)یکی که منو فراری میده تورو جذب میکنه.میبینی تفاوتارو؟
3)گم نشدن .فقط چون تو جاهای مناسب خودشون استفاده نشدن همچیم حسی پیدا کردی
4)مث ما ادما.ماهاهم باید بعضی وقتا به حالت کارخونه برگردیم
5)ادما باعث فروپاشیدنت میشن .اما برای بازسازی هیشکی کمکت نمیکنه جز خودت.چون هیشکی مث خودت بلد نیست
6)پیداش میشه
7)نخون الان
8)کاش من میتونستم این کارارو برات بکنم
9)ما همواره انسان را در رنج افریدیم...
10)ترسا همیشه کارو خراب میکنن
11)موندنیا برات میمونن
12)روزا پیش روت پر از روشنی و امیدن
بهشون ایمان داشته باش
پاسخ :
۱_همینجورکه حسها،همه فکرها،فکرمیکنم هیچی شبیه هم نیست،این هفته مثل هفته بعدنیست،ولی حس بدش می مونه!هرلحظه
۲_بابامریم،خیلی خوبه،من درتشخیص مهربونی آدمااشتباه نمی کنم.شایدم اشتباه کنم ولی نه برای این یکی
۳_توجاهای مناسب خودشون لال میشم.قدرت تکلمم روازدست میدم.مثلا میتونستم بهش بگم این کارونکن بامن،نگفتم
۴_آره اتفاقامیخواستم تهش اضافه کنم.رمزمون یادمون میره،هیج کسم بلدنیست کلابرمون گردونه به حالت کارخونه جزخدا،کاش خدامن روبرگردونه،بی هیچ حافظه ای
۵_آدما،آدما،آدمادرعین حالیکه دوست داشتنی ان،میتونن بدباشن،اصلاداشتم به فکرمیکردم که شایدعمدااین کاروکرده،نه؟
۶_امیدوارم واقعا،اینجورموقع هافقط دلم میخوادناسزاروانه ی کرمان کنم بااین کتابفروشیاش
۷_مریم بعدازمدتهادلم پرپرمیزنه واسه خوندن یه کتاب،نمیتونم ولش کنم،شایدحسش رفت
۸_تومیتونی!خوبم میتونی!کاش میشددست هموبگیریم برای چندروزبریم گم وگورشیم یه گوشه!بی همه چی،بی همه کس
۹_آره،شایدباورت نشه ولی داشتم بهش فکرمی کردم وحقیقتاناراحت شدم
۱۰_یعنی اگه بترسم چیزی به دست نمیارم؟
۱۱_حس ای واهی،من یه آدم تخیلی ام مریم،که فقط بلدم دل خودموخوش کنم الکی
۱۲_سعیمومی کنم خودموبرگردونم،خودمودرست کنم،آخرین چیزی که می میره امیده
مریــــ ـــــم
۲۳ فروردين ۱۰:۴۸
5)نه ،هرگز
7)یه کتاب دیگه بخون
8)خاله زیبا مرخصی نمیده :| یک شنبه صبح بریم؟؟؟
10) تا زمانی ایمان داشته باشی نمیذاری ترس به وجودت راه پیدا کنه
11)عارفه ما سعی میکنیم از حالا دلمونو الکی خوش نکنیم.همین.مقصر خودمون بودیم خودمونم تاوان میدیم
پاسخ :
۵_نه هرگز؟فکرکنم نفهمیدی چی گفتم،
۷_حالااینقدراصرارداری یه فکری میکنم
۸_فکربسیارخوبیه!یعنی یکشنبه مرخصی میده؟
۱۰_ایمان،همین روبیشترازهمه چی گم کردم
۱۱_آره،واقعی خوش باشیم،این بهتره
مریــــ ـــــم
۲۳ فروردين ۱۱:۴۳
چم میگم بهش

پاسخ :
امیدواهی نده!
برواول بگوبعدبیامنوخوشحال کن
مریــــ ـــــم
۲۳ فروردين ۱۱:۵۴
:|
باوش
پاسخ :
خبرازتو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان