آهسته و پیوسته

چهارشنبه توی کیفش یه مشت ستاره داره.

/ بازدید : ۲۳۳

کف ایوان نشسته ام. نسیم خنکی می وزد، برگ های درخت خرمالو تکان می خورند. موسیقی عربی دلخواهم را می شنوم و منتظرم که ماه از راه برسد. در حال انتظار ستاره ها را می شمارم؛ یکی، دوتا، سه تا، چهار تا، ده تا. خسته از شمردن  با خواننده زمزمه می کنم: زیدینی عشقاً زیدینی، یا احلی نوباتِ جنونی‌، زیدینی. این جور وقتها دلم می خواهد زبان عربی را بفهمم. به ماه کامل نگاه می کنم و دوباره زمزمه می کنم: یا احلی نوبات جنونی...

۲ ۸

اما بوی لیمو خانه را برداشته بود.

/ بازدید : ۲۱۷

در هوای تو هر چه بنویسم شعر می شود. مثلاً همین که تابستان است و صدای خنده ی بچه ها از پنجره به گوش می رسد. اتاق از بوی دمنوش پر شده. من  با پایان نامه ای که شب ها از فکرش خوابم نمی برد و بی حد از آن می ترسم، تحویل کاری که قرار را از من گرفته، دلِ تنگ، دستی که از لا به لای انگشتانش باد وزیده و موسیقی عربی که می شنوم، هوای دریا را کرده ام. آسمان مهتابی است و چند روز دیگر عید غدیر، عیدی که خیلی دوستش دارم، از راه می رسد. چراغ را خاموش کردم و آمدم برایت بنویسم که همه چیز شعر شد. مثلاً همین که چراغ را خاموش کردم تا برایت بنویسم.

۲ ۱۶

ظهر تابستان است.

/ بازدید : ۲۴۶

تابستان همیشه حس و حال های خوب دارد. همیشه بوی خوب می دهد؛ بوی زندگی، بوی لیمو، بهارنارنج و مربا. مامان هر روز تابستان برای ما برنامه ای تازه دارد: یک روز شستن لیموها برای گرفتن آبلیمو، یک روز پاک کردن غوره ها برای آبغوره های سالادشیرازی سفره، روز دیگر، گرفتن هسته های آلبالو و خردکردن به برای پختن مرباهای خانگی. تابستان ملال دارد و خستگی، اما فکر دارد و کتاب و مهمانی و کافه گردی و یادگرفتن هزار نوع راه حل برای کیک پختن. تابستان نوشتن دارد و دلتنگی، اما روشن هم هست، نور دارد و در کنار نور هیچ غم و غصه و ملالی دیر نمی پاید.

۳ ۴
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان