آهسته و پیوسته

از تو دارم امیدواریها

/ بازدید : ۱۹۹

این یک سال را دویده ام. یادم نمی آید جایی آرام نشسته باشم و درست نگاه کرده باشم. این یک سال را با هر چه در دلم داشتم دویده ام. با دوست داشتن ها، دوست نداشتن ها، با پایان ها و آغاز ها. با گریه و حب و بغض و کینه دویده ام تا به تو برسم. وقتی از دویدن خسته می شدم یک گوشه می نشستم، گریه می کردم، صدایت می کردم و باز بلند می شدم و می دویدم. گم کرده بودم. خودم را و تو را. خودم را نمی دیدم و تو را هم. گاهی از این که نمی دیدمت بغضم می گرفت اما نمی توانستم درست نگاه کنم تا ببینمت. من در این دنیا حل شده بودم و چشمانم تاریک شده بود. فقط می خواستم برسم و هی نمی رسیدم و هی از ناتوانی و کوچکی ام حرص می خوردم و گاهی می پرسیدم چرا این همه کوچکم؟ مهر ماه وقتی شکستم و رانده شدم، وقتی خواسته نشدم تو آمده بودی که دستت را بگیرم. آن روز در درخت های بلند شاه نعمت الله ولی دستت را دیدم اما نگرفتم. تاریک تر شدم. گم تر. یا آبان که رفته بودم به باغچه آب بدهم و ناگهان در سایه ی خودم روی دیوار دوری از تو را دیدم و ترسیدم. برگشتم و در نور اتاق یادم رفت که از تو دورم. تاریک تر شدم. گم تر. آذر و دی و بهمن و اسفند و فروردین که هیچ، تو همیشه بودی. از همان روز که آمدیم. اما من انگار تو را مدتهاست که ندیده ام. بسکه در تاریکی دویده ام دیگر چیزی را نمی بینم. من بسکه در تاریکی دویده ام خسته ام. ماه رمضان نور توست. نور چشمانم را برگردان. بگذار ببینم. درست نگاه کنم. من نامه ی سیاهی دارم. خسته ام. تاریکم. نفس نفس زنان نشسته ام گوشه ای و دارم به نورهای نزدیکت نگاه می کنم. می خواهم به سمت نورهای نزدیک بروم. کمکم کن. گنجشک باران خورده ام. چراغ سوخته ام. غریب و آواره ام. مسافر ی گم شده و تنها.

به لطفت مرا برمی داری؟

۰ ۱۰

من، ذره

/ بازدید : ۱۴۳

آدم فکر می کند زورش به هرچه نرسد به خودش می رسد؛ بعد می بیند که نه، چقدر ناتوان است.

چقدر ناتوان است. چقدر ناتوان است. چقدر ناتوان است.

۱ ۱۴

گریه را به مستی

/ بازدید : ۱۵۳

همچو چشم مستت جهان خراب است.

۱ ۹

اما ارغوان! این چه رازی است؟

/ بازدید : ۱۷۰

بهار به امید و آغاز های نو، بهار است.

۱ ۱۱

نجف ای شهر دوست داشتنی

/ بازدید : ۲۱۲

اسفند نود و شش، نزدیک همین روزها نجف بودم. نجف شهر عجیبی است. نزدیک حرم انگار سایه دارد. سایه‌ای خنک، آرام و امن. نجف شهر خوشی است. نجف زیباست. شاد است. نجف دوست داشتنی است. نجف شهر پدری است.

خوش به حال پرنده‌هایش، خوش به حال کودک‌هایش، خوش به حال آدم‌هایش.

۱ ۱۵
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان