به بانگ آرام و صمیمی
سه شنبه ۱۳ آذر ۹۷
/
بازدید : ۱۹۰
یکی از جمله هایی که ما در شهرمان برای قربان صدقه استفاده می کنیم"جِگِرت بِشَم" است. وقتی دقیق به آن فکر می کنم حتی بار معنایی زیادی هم ندارد، اما حس خوبی دارد آن هم وقتی با لهجه ی کرمانی و کسره های فراوان همراه می شود. جمله های قربان صدقه چیزی است که مدتها به آن فکر می کنم. جمله هایی که دوستت دارم نیست، صمیمی است و حال خوشی دارد. چند وقت پیش که اینستاگرام گردی می کردم به صفحه ی زن و شوهر جوانی برخوردم. مرد ازاوضاع کارش تعریف کرده بود و زن پایین پست قربان صدقه ای رفته بود که مدتهاست دلم برایش رفته است. زن نوشته بود: خونه زندگیمی.
من که مخاطب آن نظر هم نبودم مدتها دلم از این حرف گرم بود. برای من که خانه مفهومی عمیق تر از مکان را شکل می دهد، ترکیب خونه زندگی به حدی گرم و سبز بود که همان لحظه درخت جانم بهار شد. الان مدت هاست که فکر می کنم اگر بخواهم جمله ای به کار ببرم که گرم و روشن باشد، دوستت دارم نباشد اما حال خوشی داشته باشد، چه بگویم؟ چگونه قربان صدقه بروم؟ چگونه عمق محبت را برسانم که هم آرام باشد، هم شخصی باشد، هم صمیمی باشد و آشنا؟
چه بگویم که دل را گرم کند و درخت جان را بهار؟