آهسته و پیوسته

چهارشنبه توی کیفش یه مشت ستاره داره.

/ بازدید : ۲۳۲

کف ایوان نشسته ام. نسیم خنکی می وزد، برگ های درخت خرمالو تکان می خورند. موسیقی عربی دلخواهم را می شنوم و منتظرم که ماه از راه برسد. در حال انتظار ستاره ها را می شمارم؛ یکی، دوتا، سه تا، چهار تا، ده تا. خسته از شمردن  با خواننده زمزمه می کنم: زیدینی عشقاً زیدینی، یا احلی نوباتِ جنونی‌، زیدینی. این جور وقتها دلم می خواهد زبان عربی را بفهمم. به ماه کامل نگاه می کنم و دوباره زمزمه می کنم: یا احلی نوبات جنونی...

۲ ۸

اما بوی لیمو خانه را برداشته بود.

/ بازدید : ۲۱۶

در هوای تو هر چه بنویسم شعر می شود. مثلاً همین که تابستان است و صدای خنده ی بچه ها از پنجره به گوش می رسد. اتاق از بوی دمنوش پر شده. من  با پایان نامه ای که شب ها از فکرش خوابم نمی برد و بی حد از آن می ترسم، تحویل کاری که قرار را از من گرفته، دلِ تنگ، دستی که از لا به لای انگشتانش باد وزیده و موسیقی عربی که می شنوم، هوای دریا را کرده ام. آسمان مهتابی است و چند روز دیگر عید غدیر، عیدی که خیلی دوستش دارم، از راه می رسد. چراغ را خاموش کردم و آمدم برایت بنویسم که همه چیز شعر شد. مثلاً همین که چراغ را خاموش کردم تا برایت بنویسم.

۲ ۱۶

چه بوی خوشی می وزد از سمت آسمان...

/ بازدید : ۱۰۱

و خنده ات دسته ی کبوتران سپیدی است که یکباره پرواز می کنند.

۰ ۶
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان