ستاره ای افتاد
جمعه ۱۶ شهریور ۹۷
/
بازدید : ۲۰۰
برام نوشته:
حیف تو
حیف تو که توی این دنیای الانی...
+همینقدر روشن
برام نوشته:
حیف تو
حیف تو که توی این دنیای الانی...
+همینقدر روشن
که خودم را ببرم گم کنم بین کلمات، بین کتاب ها، بین لیوان های چایی وب خارهایشان، ببرم گم کنم بین حرف هایی که می خواستم بزنم وهیچ وقت نزدم، ببرم گم کنم بین زندگی و لحظات ملالت آورش، بین شب ها و غزل های سعدی، بین فیلم ها و صدایی که می خواند: او می کشدقلاب را، او می کشد قلاب را، او می کشد قلاب را، که خودم را حذف کنم ازهمه جا، که ننویسم، حرف نزنم، خودم را ببرم گم کنم بین نوشته های بقیه، فکرم را بردارم ببرم جایی که هیچ کس نیست، حتی خودم. من بیشتر از آنکه به پیداشدن محتاج باشم، به گم کردن نیازمندم.
شهریور رسید
مثل انگورها...
چندتایی سیبِ سرخ،تادلت بخواهد آفتاب گردان...
+حمیدجدیدی