آهسته و پیوسته

اما بوی لیمو خانه را برداشته بود.

/ بازدید : ۲۰۳

در هوای تو هر چه بنویسم شعر می شود. مثلاً همین که تابستان است و صدای خنده ی بچه ها از پنجره به گوش می رسد. اتاق از بوی دمنوش پر شده. من  با پایان نامه ای که شب ها از فکرش خوابم نمی برد و بی حد از آن می ترسم، تحویل کاری که قرار را از من گرفته، دلِ تنگ، دستی که از لا به لای انگشتانش باد وزیده و موسیقی عربی که می شنوم، هوای دریا را کرده ام. آسمان مهتابی است و چند روز دیگر عید غدیر، عیدی که خیلی دوستش دارم، از راه می رسد. چراغ را خاموش کردم و آمدم برایت بنویسم که همه چیز شعر شد. مثلاً همین که چراغ را خاموش کردم تا برایت بنویسم.

۲ ۱۶
جناب منزوی
۱۸ مرداد ۲۱:۴۴

نوشته رو دوست داشتم :)

پاسخ :
ممنونم.
من هم خیلی دوستش دارم.
:)
Parad ox
۲۹ مرداد ۱۵:۴۴

همه چیز شعر شد :) 

پاسخ :
شبهایی که ماه کامل هم هست همه چیز شعر میشه. حواست باشه خوب شعرش رو نگاه کنی.
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان