آهسته و پیوسته

دل به جا نباشد

/ بازدید : ۲۱۵
جایی برای خودم نوشته بودم: بهار که از راه برسد قرار خواهم گرفت. آهنگ های بهاری گوش می دادم، تا بهار دلنشین آمده سوی چمن می خواندم و گوشه گوشه ی کتاب هایی که می خواندم، می نوشتم: من بهارم، تو زمین...
برنامه می ریختم که:
امسال بیست کتاب می خوانم، امسال فیلم های بهتری می بینم، امسال زبان انگلیسی ام را کامل میکنم، امسال بیشتر می نویسم، امسال بهترخواهم بود، خوب تر، امسال تو را کمتر دوست خواهم داشت، امسال کمتر دلتنگت خواهم شد، امسال بهار که بیاید فراموشت می کنم، امسال...امسال قرار بود اسمت را که می شنوم دیگر سرم برنگردد. دیگرکمتر با تو حرف بزنم، در ذهنم، در قلبم...
زده بودم جلوی چشمم و آماده بودم برای رسیدن بهار، برای قرارگرفتن.
بهار آمد، حول حالنا خواندم، از خدا سلامتی خواستم و شادی و ... و ... و دیگر تو را آرزو نکردم، دیگر دوست داشتنت را نخواستم. قول داده بودم فراموشت کنم و می دانستم که این نتوانستنی ترین کارِ ممکن است.
درختها سبز شدند، گل ها در آفتاب جان فزا دلبری می کردند و آسمان آبی تر از همیشه بود. از ته دل می خندیدم و به روی خودم نمی آوردم که مدام یادت مثل سوزن در قلبم فرومی رود و خوشی ام را مثل بادکنک می ترکاند. مهمانی ها تمام شد، عکسهای مسافرت را لایک کردم و برای همه قربانت روم و خوش بگذرد و عیدت مبارک فرستادم و ته قلبم آرزو می کردم تو هم خوش باشی‌. بهارآمده بود که قرار بگیرم اما بی قرارتر از همیشه بودم، می خواستمت تا  از بهار برایت بگویم، از شکوفه ها. بهار قرار بود قرار ما باشد اما نبود، تو بودی؛ تو علت قرار و بی قراری من بودی. تو بهار بودی، تابستان بودی، پاییز بودی و زمستان. تو حول حالنای من بودی و تمام سین های سفره ی هفت سینم. تو شکوفه های صورتی دلم بودی و آفتاب جان فزا، تو درختم بودی و زمینم...
اشتباه برنامه ریخته بودم؛ باید اینگونه می نوشتم:
امسال اگر تو بیایی قرارخواهم گرفت.
امسال اگر تو بیایی بیشتر دوستت خواهم داشت.
امسال از روزی که بیایی بهار می شود، برای همیشه بهار می ماند.
امسال باید بیایی، تو را می خواهم.
اصلاً امسال باید تو را می خواستم و شادی و سلامتی را...
 
فروردین۹۷_ باز نشر
۹ ۷
عارفه ...
۲۱ فروردين ۲۱:۲۳
دیروز در کلاس برای بچه ها زیر آفتاب جان فزا تا بهار دلنشین آمده سوی چمن می خواندم. :)
پاسخ :
از لحظات درخشان
:)
پری شان
۲۱ فروردين ۲۲:۱۰
ای وای...
پاسخ :
پری شان!
پری شان
۲۱ فروردين ۲۲:۴۰
چشمام پره اشکه...

پاسخ :
ای وای من!
اشک بد یا اشک خوب؟
پری شان
۲۱ فروردين ۲۲:۴۴
اشک خوبه همیشه...
پاسخ :
آره. 
راست میگی!
اشک خوبه همیشه.
مریم ...
۲۲ فروردين ۰۰:۱۶
هیچکس مثل تو نمیتونه از بهار بنویسه عارفه نوشته هات ضربان قلبم رو تند میکنه. چند بار خوندم چشمام در حال حاضر بیشتر یاری نمیدن دفعات مکرر بعدی بماند برای فردا و فرداها
.
از حالم پرسیده بودی؟ خوبم, رو به بهبود هزار مرتبه شکر.
پاسخ :
مریم! بارها گفته ام و بار دگر می گویم:) که خوشحالم اینجا رو می خونی. خوشحال مثل بهار.

:)

خدا رو شکر. کانالت رو چک کردم و خوشحال شدم که بهتری و خدا رو شاکرم.
فرشته ...
۲۲ فروردين ۰۰:۴۴
میدونی تو نوشته هات همیشه بوی بهار میده حتی تو دل پاییز و زمستون، اصلا حس وبلاگت، قالبش و کلا نوشته‌هات اینه :)
یه بهار پنهان داری تو خودت :)
پاسخ :
فرشته! چه قشنگ گفتی ازم. 
پارسال یکی بهم گفته بود مثل هوای بهارم.
چه مثل هوای بهار باشم چه اینقدر قشنگ که تو گفتی باشم و بهار پنهان داشته باشم، هر دوش خوشحالم می کنه، چون بهار رو دوست دارم.
ممنونم ازت فرشته. 
زهرا طلائی
۲۲ فروردين ۱۲:۳۸
چقدر حالم خوب میشه باهات عارفه
پاسخ :
اگه بدونی چقدر به فکرت بودم.
خوبی زهرا؟
من از اینکه دوستی مثل تو دارم خوبم!
فرشته ...
۲۲ فروردين ۱۵:۰۶
قربانت عزیزم :*
پاسخ :
:)

^_^ khakestari
۲۴ فروردين ۲۳:۴۷
خب اعتراف کنم که اندازه ی کوچولو به قلمِ خوبت حسودی کردم؟ :|
خیلی خوب مینویسی دختر
پاسخ :
ممنونم ازت خاکستری!
:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان